۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

در انتظار تصویر تو این دفتر خالی تا چند ... تا چند ورق خواهد خورد‌؟

به جُست‌وجوی ِ تو
بر درگاه ِ کوه مي‌گريم،
در آستانه‌ی ِ دريا و علف.

به جُست‌وجوی ِ تو
در معبر ِ بادها مي‌گريم
در چارراه ِ فصول،
در چارچوب ِ شکسته‌ی ِ پنجره‌يي
که آسمان ِ ابرآلوده را
قابي کهنه مي‌گيرد.

به انتظار ِ تصوير ِ تو
اين دفتر ِ خالي
تا چند ..... تا چند
ورق خواهد خورد؟

جريان ِ باد را پذيرفتن
و عشق را
که خواهر ِ مرگ است. ــ

و جاودانه‌ گي
رازش را
با تو در ميان نهاد.

پس به هيات ِ گنجي درآمدی:
بايسته و آزانگيز
گنجي از آن‌ دست
که تملک ِ خاک را و دياران را
از اين‌ سان
دل‌ پذير کرده است!
نام‌ات سپيده‌ دمي‌ست که بر پيشاني‌ ِ آسمان مي‌گذرد
ــ متبرک باد نام ِ تو! ــ

و ما همچنان
دوره مي‌کنيم
شب را و روز را
هنوز را...

احمد شاملو در مرگ فروغ - ۲۴ بهمن ِ ۱۳۴۵
اشتراک/پست Balatarin

۲ نظر:

  1. مرسی از مطلب خوبتون

    به بلاگ من سری بزنید مهمه

    وی پی ان امنترین و بهترین روش برای رفع کامل فیلترینگ
    کاملا رایگان
    لطفا از دوستان هر کس تونست توی بالاترین لینک بده
    http://freevpn1.mihanblog.com/

    زنده باد آزادی

    پاسخحذف
  2. اگر روزی قرار بر گفتن دلتنگی هایمان باشد چه می گوئیم ؟
    به کمانم دل تنگ می گوید :
    پر شده ایم از تنهایی و انتظار مترسک آرزو هایمان شده است
    چه خوب می شد ، اگر توپ کودکی بازیگوش پنجره انتظار را می شکست
    سال نو مبارک

    پاسخحذف